روزي شاگردان تجري كرده در حضور شيخ سخنهاي علميه در ميان فرستادند و شيخ ساكت لبخند مليحي به لب گوش فرا ميداد ، تا آنجا كه سخن از ضروريات منطقية آمد وشاگردان سخن مناطقة را نقل كردند ، ناگاه شيخ برآشفت كين آشوب چيست ؟ با اين همه تهافت خوف است كه زمين كام گشوده تا مجلس ما برآن نپايد ، ضروريات را فكر بشايد ، استدلال نبايد ، فالضروريات تختلف باختلاف الطبائع.
عرض كردند كه : يا شيخنا ! ابن سينا را سخن اينگونه است ، فرمود : ايشان را عصمتي نيست ، شيخمان سخن نا تمام بر دهان جاري ساخته.
شاگردان در سكوت تأمل فرورفته از تجري شيخ بر أبو علي مبهوت ماندند.
عرض كردند كه : يا شيخنا ! ابن سينا را سخن اينگونه است ، فرمود : ايشان را عصمتي نيست ، شيخمان سخن نا تمام بر دهان جاري ساخته.
شاگردان در سكوت تأمل فرورفته از تجري شيخ بر أبو علي مبهوت ماندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر