۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

از أشعار شيخمان است

سيماي خوب يار ، وان زلف زرنگار - آن رو كه چون بهار ، رنگست پود و تار

وان روژ كه ديدنش ، مستي دهد به دست - وان لب مكيدنش ، كز قند بهتر است

يارا بيا كه قند ، از خون ما پريد - دكتر به گريه شد ، چون حال ما بديد

گفتا كه اين بدن ، قند و شكر چشيد ؟ - گفتم در آرزوست و هوس باشدش شديد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر